آخرین اخبار

آیا حماس گروه تروریستی است؟

پس از حمله حماس به اسرائیل، برخی از «تروریست بودن حماس» نوشتند. تعریف تروریسم مبهم است. در بعد تئوریک اتفاق نظر درباره آن وجود ندارد، اما این ابهام، مسئولیت اخلاقی برای قضاوت پدیده‌ها را ساقط نمی‌کند. حمله حماس به اسرائیل به دو راهی اخلاقی تبدیل شده است. یک طرف قاطعانه حمله را تروریستی می‌خواند و طرف دیگر بر حق مشروع فلسطین تاکید می‌کند. رویداد۲۴ کوشیده از دل تعاریف مختلف حوزه اندیشه، یک معیار اخلاقی برای تشخیص تروریست بودن یا نبودن حماس ارائه کند.

اشتراک گذاری
29 مهر 1402
کد مطلب : 8718

حماس

توازن/به گزارش رویداد۲۴؛ لیلا فرهادی: استفاده معمول از واژه تروریسم در دو قرن اخیر بر دو اصل استوار است؛ «خشونت» و «ارعاب» به شرطی که کور یا سادیستیک نباشد بلکه با هدفی سیاسی، اجتماعی یا مذهبی اعمال شده باشد. برخی تعاریف، خشونت علیه غیر نظامیان را لازمه تروریستی خواندن یک اقدام می‌داند و برخی تعاریف چنین الزامی را رد می‌کنند.

تروریست کیست؟

در پاسخ به این سوال که «تروریست کیست؟» باید توجه داشت که اقدام تروریستی می‌تواند توسط عوامل مختلف در خدمت یک هدف نهایی صورت گرفته باشد. تروریست می‌تواند دولت‌ها یا عوامل غیردولتی باشد. هدف ترور می‌تواند سرکوب یا آزادی باشد. همین تنوع در هدف و بازیگر بر ابهام این مفهوم اضافه کرده است.

صفت تروریستی چطور به گروه‌ها اطلاق می‌شود؟

در اطلاق صفت «تروریستی» به یک اقدام، فرد یا گروه ابتدا باید دو مساله را از هم تفکیک کنیم. نخست اینکه این صفت توسط چه کسی اطلاق می‌شود و دیگر اینکه آیا معیار جهان‌شمولی برای اطلاق این صفت وجود دارد یا خیر؟

پاسخ به سوال اول به نوعی مقدمه پاسخ به سوال دوم است. در این جا دو گروه الصاق‌‎کننده برچسب تروریست بر گروه‌ها از هم تفکیک شده‌اند؛ نهاد‌های رسمی و سوژه‌های خودآگاه. اما نهاد‌های رسمی چطور به گروه‌ها برچسب تروریستی بودن می‌زنند؟

حتما بار‌ها شنیده‌اید که یک گروه در فهرست گروه‌های تروریستی یک کشور قرار می‌گیرد و همزمان از نظر یک کشور دیگر، اقدامات (مشکوک) تروریستی همان گروه دارای مشروعیت است. برای مثال «حزب‌الله لبنان» که در خاک کشور متبوعش به عنوان یک نهاد نظامی و سیاسی مشروع شناسایی شده و در انتخابات‌ها شرکت می‌کند اما در آمریکا، استرالیا، اتحادیه عرب، اتحادیه اروپا و برخی از کشور‌ها به عنوان گروه تروریستی شناخته می‌شود.

از منظر نهاد‌های رسمی (گروه‌های رسمی فراملی و فروملی نظیر سازمان‌های بین‌المللی یا گروه‌های ذی‌نفوذ) سه معیار برای تشخیص تروریستی بودن یا نبودن یک گروه، فرد یا اقدام وجود دارد؛ ۱) خشونت عمدی ۲) ارعاب گسترده و ۳) گرایش سیاسی

گرایش سیاسی همان چیزی است که یک اقدام خشونت‌آمیز عمدی یا رعب آور را برای یک نهاد رسمی، به یک اقدام تروریستی تبدیل یا اتهام تروریستی بودن را از آن بردارد. اینکه یک گروه تا چه اندازه منافع دولت‌ها و گروه‌های دیگر را تامین می‌کند در سرنوشت برچسبی که به آن الصاق می‌شود، موثر است. به همین دلیل است که شما می‌بینید مثلا حزب‌الله لبنان در کشوری مانند ایران مدال جنبش آزادی‌بخش دریافت می‌کند و در کشوری مانند آمریکا انگ تروریستی بودن می‌خورد.

تفاوت تعریف واژه تروریسم از منظر نهاد‌های رسمی هم ناشی از همین ملاحظات سیاسی است. حتی در خود آمریکا هم تعاریف حقوقی و قانونی مختلفی از این واژه وجود دارد و دولت‌های مختلف در دوره‌های مختلف واکنش‌های متفاوتی در تروریسمی شناختن گروه‌ها داشته‌اند. مثلا اقدام دولت ترامپ در تروریست خواندن سپاه در هیچ دولت دیگری در آمریکا سابقه نداشته است.

ناگفته نماند که شناسایی گروه‌ها به عنوان گروه تروریستی در عرصه بین‌الملل یک امر متاخر است و ابتدا با ملاحظات مذهبی آغاز شده است. گروه‌های اسلام‌گرا اولین گروه‌هایی بودند که به عنوان گروه تروریستی شناخته شدند و همین مساله سبب شده تروریستی اعلام شدن یک گروه اسلام‌گرا برای کشورهای غربی ساده‌تر از دیگر گروه‌ها باشد. (توضیح اینکه «اسلامگرا» فردی است که در پی برانداختن نظم جهانی و برپایی حکومت اسلامی است، ولی یک «مسلمان» لزوما چنین نیست. آنچه به نام اسلام‌گرایی مطرح شده، پدیده‌ای متاخر و ایدئولوژیک است و هر مسلمانی لزوما اسلام‌گرا نیست)

همین وضعیت در مورد رسانه‌ها هم صادق است. رسانه‌ها به نسبت وابستگی‌شان به دولت‌ها به تریبون حاکمیت تبدیل می‌شوند و ادبیات دولت متبوعشان در شناسایی گروه‌ها به عنوان تروریست را بازتولید می‌کنند. رسانه‌های معیار و حرفه‌ای اصولا از استقلال بیشتری برخوردارند و سعی می‌کنند از جانب‌داری مستقیم و سوگیری علنی خودداری کنند تا جایی که مثلا برخی رسانه‌ها به جای به کار بردن واژه «تروریست» برای اعضای داعش، از واژه «پیکارجو» استفاده کنند! اما اغلب رسانه‌ها جهت‌گیری‌های سیاسی‌شان را با اطلاق عنوان تروریستی بودن یا آزادی‌بخش بودن یک گروه اعلام می‌کنند.

اما آنچه مهم‌تر از تصمیم دولت‌ها و نهاد‌های رسمی در تروریستی خواندن یک اقدام است، رسالت هر فرد برای قضاوت اخلاقی پدیده‌هاست. این قضاوت در خلاء صورت نمی‌گیرد. ساخت جامعه، کلیشه‌ها، رسانه و حکومت همگی به طور پیشینی بر قضاوت افراد موثرند. از این روست که «سوژه خودآگاه» مسلمان احتمالا قضاوتی متفاوت نسبت به سوژه واقع‌گرا، ماتریالیست یا اثبات‌گرا درباره پدیده‌ها دارد. جدا شدن از همه این پیش‌فرض‌ها کار دشواری است، اما برای پیدا کردن معیار‌های اخلاقی ناچاریم بر اصول مورد قبول اکثریت توافق کنیم و اصول مورد مناقشه را کنار بگذاریم.

چطور تروریست بودن یا نبودن یک گروه را تشخیص دهیم؟

بیشتر مطالعات جدی و معیار انجام شده روی گروه‌های تروریستی از ارائه یک تعریف واحد برای این واژه اجتناب کرده‌اند. به نظر می‌رسد دلیل اجتناب از تعریف تروریسم این بوده که اساسا فکر می‌کنند این واژه قابل تعریف نیست و از آن دست واژگانی است که «بر سر تعریف آن به توافق باید رسید»

شاید یکی دیگر از دلایل عدم ارائه تعریف واحد، این بوده که از نظر بسیاری از اندیشمندان، تروریسم تنها یک «تاکتیک» است و یک فرد یا گروه نمی‌تواند ذاتا تروریست باشد بنابراین برای رسیدن به یک معیار اخلاقی برای تشخیص تروریستی بودن یا نبود یک اقدام، به جای تعاریف رسمی باید سراغ تلاش فلاسفه برای تبیین این واژه رفت.

فلاسفه عمدتا بر دو اصل بنیادین متمرکز شده‌اند؛ یک مساله مفهومی (تلاشی برای پاسخ به سوال تروریسم چیست؟) و دیگری مساله اخلاقی (تلاش برای پاسخ به سوال آیا تروریسم قابل توجیه است؟)

در پاسخ به سوال اول، دایره‌المعارف فلسفی استنفورد می‌گوید «فلاسفه چند تعریف برای تروریسم ارائه کرده‌اند؛ یک عده به طور کلی تروریسم را نوعی خشونت تعریف می‌کنند. بسیاری از تعاریف تجربه وحشت یا ترس را به عنوان هدف اولیه آن خشونت برجسته می‌کنند. آن‌ها می‌گویند نه خشونت و نه ترور به خاطر خود خشونت اعمال نمی‌شود، بلکه با یک هدف دیگری مانند اجبار یا هدف سیاسی انجام شده است.»

در پاسخ به سوال دوم چند رویکرد از هم تفکیک شده است؛ رویکرد نتیجه‌گرایان (Consequentialism) که معتقدند تروریسم، مانند هر چیز دیگری، در پرتو پیامد‌های آن باید قضاوت شود و رویکرد غیرنتیجه‌گرایان که استدلال می‌کنند وضعیت اخلاقی پدیده‌ها، صرفاً به این موضوع بستگی ندارد که چه پیامد‌هایی دارد، بلکه با آنچه هست تعیین می‌شود.

تروریسم چیست؟

برای رسیدن به یک قضاوت اخلاقی درست باید بر یک تعریف واحد به اتفاق نظر برسیم. تروریسم، خشونت است با هدف ارعاب یا اجبار. برخی تعاریف بر خشونت «علیه غیرنظامیان (یا به عبارت دیگر، علیه افراد بی‌گناه)» تاکید دارند، اما برخی تعاریف از چنین انحصاری اجتناب می‌کنند و بر ماهیت اخلاقی اقدام تروریستی تمرکز دارند چون معتقدند خشونت خود بار اخلاقی دارد و یک مفهوم کاملا خنثی نیست و خشونت علیه افراد بی‌گناه آشکارا از نظر اخلاقی اشتباه است و نیازی به تاکید بر آن نیست.

به طور طبیعی توجیه اقدام تروریستی که علیه افراد غیرنظامی و عادی صورت گرفته، سخت‌تر از توجیه یک اقدام «انتخابی» است که تنها به کسانی حمله می‌کند که نمی‌توانند ثابت کنند در بی‌عدالتی یا ظلم موجود بی گناهند؛ بنابراین ساده‌تر است که در قضاوت اخلاقی تروریسم، بر تعریفی از تروریسم توافق کنیم که ترور را خشونتی علیه «غیرنظامیان بی‌گناه» برای دستیابی به اهداف عمدتا «سیاسی» می‌داند.

از این منظر انتظار می‌رود برای افراد، تفاوتی میان «ترور» و «جنایت جنگی» وجود نداشته باشد چرا که در هر دوی این موارد افراد غیر نظامی یا شهروندان عادی مصونیت خود را در برابر حمله از دست داده‌اند و هدف ارعاب یا خشونت قرار گرفته‌اند.

آیا همه قربانیان ترور بی‌گناهند؟

اما بین اقدام جنگی و ترور یا جنایت جنگی باید تفاوت قائل شد. در تئوری‌های «جنگ عادلانه» یک اصل وجود دارد و آن مصونیت افراد غیر نظامی است. در این تئوری‌ها، واژه «مبارزان» اصطلاحی فنی است که به عوامل اعمال خشونت اطلاق می‌شود. این افراد، اهداف مشروع خشونت بالقوه هستند. دیگر افراد، به شمول افراد غیر نظامی، باید از مصونیت برخوردار باشند.

تشخیص ترور از اقدام جنگی در زمان جنگ ساده است؛ این تمایز زمانی دشوار می‌شود که با یک درگیری کمتر از جنگ مواجه باشیم. آنچه برخی آن را یک نظم سیاسی و اجتماعی هرچند ناقص، اما اخلاقا مشروع می‌دانند، ممکن است توسط دیگران، مظهر بی‌عدالتی و ظلم باشد که در صورت لزوم با خشونت باید سرنگون شود. در چنین شرایطی، هنگامی که یک مقام سیاسی عالی‌رتبه توسط شورشیان کشته می‌شود، ممکن است توسط بسیاری به عنوان یک اقدام تروریستی توصیف شود (یا محکوم شود)، در حالی که شورشیان و کسانی که با مبارزات آن‌ها همدل هستند، ممکن است این توصیف را رد کرده و آن را مبارزه برای آزادی دسته‌بندی کنند.

برای پرهیز از این نوع نسبی‌گرایی، باید «بی‌گناهی قربانیان» مورد بحث قرار بگیرد. از نظر اخلاقی قربانیان مستقیم تروریسم زمانی بی‌گناه هستند، که با هر درک معتبری از مسئولیت، در قبال بی‌عدالتی یا ظلمی که تروریست‌ها با آن مبارزه می‌کنند، مسئولیتی نداشته باشند (به هیچ وجه مسئول نباشند)، یا حداقل به اندازه‌ای که آن‌ها را مسئول می‌دانند و به خاطر آن دست به قتل یا آسیب زدن آن‌ها زده‌اند، مسئول نباشند.

مشکل اینجاست که وضعیت اخلاقی سیاست‌های مورد مناقشه هم یک امر مورد توافق نیست؛ سیاست‌هایی که یک عده آن را مشروع و عده دیگری آن‌ها را غیرعادلانه تلقی می‌کنند، به یک تعریف واحد نیازمندند. باید دید آیا تروریست‌ها هم بر سر این تعاریف با ما اتفاق نظر دارند یا نه؟

برخی استدلال می‌کنند که قربانیان ممکن است غیرنظامی یا شهروندان عادی بوده باشند، اما در اشتباهاتی که تروریست‌ها با آن‌ها مبارزه می‌کنند، بی‌گناه نباشند. یا می‌توان بی‌گناهی قربانیان را پذیرفت و استدلال کرد که حمله به آنها، یا به دلیل پیامد مثبت ترور، یا برخی ملاحظات ریشه‌شناختی، موجه است. در مورد اول، تئوری «همدستی قربانیان» مطرح است. «خشونت تصادفی» علیه غیرنظامیان با این فرض موجه جلوه داده می‌شود که اساسا این افراد بی گناه نبوده‌اند.

ترور چه زمانی اخلاقا قابل توجیه است؟

بسیاری معتقدند این درک از مسئولیت قابل قبول نیست. حمایت سیاسی از نظام، یا بهره بردن از آن، ممکن است از نظر اخلاقی قابل اعتراض باشد، اما مطمئناً دلیل کافی برای تکه‌تکه شدن فرد نیست. تلاش‌هایی دیگری که برای توضیح توجیه‌پذیر بودن ترور هستند و همزمان قائل به بی‌گناه بودن قربانیانند، قابل احترام‌ترند. این تلاش‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ نتیجه‌گرایان و غیر نتیجه‌گرایان.

نتیجه گرایان و تروریسم

نتیجه‌گرایان تروریسم را مانند هر اقدام دیگری، در سایه نتایج آن بررسی می‌کنند. ترور از نظر آن‌ها به خودی خود بد نیست، مگر آنکه نتایج بدی به دنبال داشته باشد و بی‌گناهی قربانیان هم تاثیری در این قضاوت اخلاقی ندارد. همین افراد از «تروریسم موجه» حرف می‌زنند و بر سودمندی ترور به عنوان روشی برای دستیابی به اهداف ارزشمند اخلاقی و سیاسی یا «رهایی از حکومت‌های ظالم» تاکید دارند.

با اینحال نتیجه‌گرایان سخت‌گیرند. آن‌ها معتقدند مواردی که ترور در آن توجیه‌پذیر است بسیار نادر است. اگر قرار است عمل تروریستی به صورت ابزاری توجیه شود، باید ثابت کند ۱) هدف مورد نظر برای توجیه وسیله به اندازه کافی مهم بوده ۲) هدف واقعا از طریق ترور به دست خواهد آمد و ۳) به هیچ طریق دیگری که از نظر اخلاقی هزینه کمتری دارد، قابل حصول نیست.

غیرنتیجه گرایان و تروریسم

غیرنتیجه‌گرایان به تروریسم به عنوان یک عمل اشتباه نگاه می‌کنند نه به این دلیل که پیامد آن منفی است، بلکه به این دلیل که ذاتا غیر اخلاقی است. اما حتی از نظر غیرنتیجه‌گرایان هم این سختگیری اخلاقی به این بدان معنا نیست که این هیچ جایی برای توجیه اخلاقی برخی اعمال تروریستی باقی نمانده است. در واقع، بحث‌های غیرنتیجه‌گرایانه درباره تروریسم نیز طیفی از توجیهات و استدلال‌ها را ارائه می‌کنند.

دو روش برای توجیه عمل تروریستی توسط غیر نتیجه‌گرایان وجود دارد؛ ۱) به دلیل ملاحظات ریشه شناختی مانند بی‌عدالتی تاریخی، راه را برای توسل به ترور در شرایط خاص باز می‌شود ۲) اگر رعایت حقوق قربانیان تروریسم و عدالت به گونه‌ای از حد خارج شود که مجبور شوند هزینه آن را افراد به دلیل عدم توسل به تروریسم بپردازند.

۱) حقوق اساسی بشر و عدالت توزیعی به عنوان استدلال‌هایی در توجیه ترور

در بحث حقوقی گفته می‌شود اگر تنها راه برای اطمینان از استیفای حق A و B، نقض همان حق در C باشد، اقدام توجیه‌پذیراست. این قاعده برای غیر نتیجه‌گرایان، در مورد تروریسم هم صادق است. تروریسم آشکارا برخی از حقوق بشر قربانیان خود را نقض می‌کند. اما طرفداران آن ادعا می‌کنند که در برخی شرایط، استفاده محدود از تروریسم تنها راه ایجاد جامعه‌ای است که در آن حقوق همه بشر رعایت شود.

در اینجا توجیه از منظر «عدالت توزیعی» مطرح می‌شود؛ به این معنا که اگر در جامعه‌ای که حقوق بشر بخشی از مردم در آن رعایت می‌شود، در حالی که همان حقوق در بخش دیگری از مردم پایمال می‌شود، تنها راه تغییر و تضمین رعایت حقوق بشر برای همه، استفاده محدود از تروریسم علیه اعضای گروه اول که دارای امتیاز بوده اند، باشد، تروریسم از نظر اخلاقی موجه خواهد بود.

۲) اضطرار و فاجعه انسانی چطور ترور را توجیه می‌کند؟

یک وضعیت دیگر هم در توجیه غیرنتیجه‌گرایانه ترور وجود دارد و آن اضطرار و فاجعه اخلاقی است. همان طور که گفته شود، غیرنتیجه گرایان ترور را به خاطر نقض عدالت و حقوق بد می‌دانند و کاری به پیامد خوب یا بد آن ندارند، اما یک استثنا قائلند و آن زمانی است که ملاحظات مربوط به پیامد‌ها (به عنوان بهای عدم توسل به تروریسم) آنقدر سنگین باشد که بر عواقب رعایت عدالت و حقوق غلبه کند.

مطمئناً، توسل به تروریسم در چنین مواردی تنها در صورتی توجیه اخلاقی خواهد داشت که دلایل بسیار خوبی برای این باور وجود داشته باشد که تروریسم موفق خواهد شد و هیچ روش دیگری موثر نیست. غیرتجربه گرایان معتقدند مواردی که این ملزومات در آن رعایت شده باشند بسیار نادر است و در نتیجه توسل به تروریسم کاملا اشتباه است.

آیا حماس گروه تروریستی است

آیا حماس تروریست است؟

با بررسی همه موارد نظری اکنون شاید بهتر بتوان به پرسش نخستین پاسخ داد که آیا حماس تروریست است؟ در حمله روز شنبه حماس به اسرائیل بسیاری از غیرنظامیان مورد هدف قرار گرفته‌اند. تصاویر موشک‌باران مردم غیر نظامی در یک جشنواره موسیقی دردناک است. در ایران با یک انگاره سلبی دیگر هم مواجهیم و آن مخالفت با هرچیزی است که جمهوری اسلامی با آن موافق است.

شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» در جریان اعتراضات سال ۸۸ مطرح شده و در تمام اعتراضات سال‌های گذشته تکرار شده است؛ شعاری که نوعی رگه‌های فاشیسم در آن دیده می‌شود. همین پیش‌فرض‌ها مانع از یک قضاوت اخلاقی غیر سوگیرانه درباره ماهیت حمله اخیر حماس به اسرائیل است.

اما این معیار قضاوت اخلاقی درباره حماس نیست. در قضاوت اخلاقی، آنچه ترور را توجیه می‌کند این است که دست زدن به اقدام تروریستی تنها راه رسیدن به یک هدف اخلاقی یا تنها روش جلوگیری از یک فاجعه انسانی و از روی استیصال باشد.

جهان با اشغالگری اسرائیل (نه فقط از بعد جغرافیایی بلکه از بعد انسانی) به عنوان یک امر مشروع و قانونی کنار آمده و آن را به رسمیت شناخته است. همین باعث شده اصل دست زدن به ترور با هدف برچیدن یک نظام سیاسی غیرمشروع به سادگی قابل اثبات نباشد. از نگاه تجربه‌گرایان، اقدام حماس اگر با هدف آزادی سرزمین‌های اشغالی و توقف اشغالگری و سرکوب اسرائیلی‌ها باشد، توجیه‌پذیر است.

از نگاه غیر تجربه‌گرایان همه زمینه‌های توجیه ترور در حمله اخیر حماس به اسرائیل وجود داشته است؛ از ظلم تاریخی اسرائیل به مردم فلسطین گرفته تا استمرار سرکوب فلسطینی‌ها و عدم به رسمیت شناختن حقوق بشر فلسطینی‌ها در عین حال به اسرائیلی‌ها.

در مورد حمله به غیرنظامیان توسط حماس هم دو تئوری مطرح شده است؛ نخست تئوری همدستی قربانیان. بسیاری از کسانی که با تروریستی بودن اقدام حماس مخالفند این داعیه را مطرح کرده‌اند که اساسا هیچ اسرائیلی، غیرنظامی وجود ندارد و حتی کودکی که در سرزمین‌های اشغالی متولد شده، در غصب سرزمین مسئولیت داشته بنابراین بی‌گناه نیست.

اگر این فرضیه را غیراخلاقی تلقی کنیم (که به نظر می‌رسد واقعا هم غیر اخلاقی است) باز هم قربانی شدن غیرنظامیان در صورتی که عدالت توزیعی مختل شده باشد یا آن‌ها در معرض یک فاجعه اخلاقی و انسانی قرار داشته باشند، قابل توجیه است. مورد اول یعنی مختل شدن عدالت توزیعی به وضوح درباره فلسطینیان رخ داده است.

ساکنان نوار غزه از کمترین حقوق اولیه انسانی برخوردارند. این بخش از سرزمین‌های اشغالی ۱۶ سال است که در محاصره است و سازمان ملل می‌گوید بیش از ۸۰ درصد مردم آن در فقر زندگی می‌کنند. ۹۵ درصد ساکنان غزه به آب سالم دسترسی ندارند. در فیلم‌های منتشر شده مشخص بود که اسرائیل در چشمه‌های آب فلسطین سیمان می‌ریزد!

بیش از ۸۰ درصد از ساکنان غزه به دلیل محدودیت در رفت‌وآمد به داخل و خارج غزه و درگیری مداوم با اسرائیل به کمک‌های بین‌المللی وابسته‌اند. بیمارستان‌های غزه تجهیزات و دارو ندارند. در جریان درگیری قبلی حماس و اسرائیل در سال ۲۰۲۱، دبیرکل سازمان ملل از واژه «جهنم روی زمین» برای توصیف غزه استفاده کرده بود.

این در حالی است که مردم اسرائیل در آن سوی فنس‌های بلند و گران‌قیمت اسرائیل، در آسایش زندگی می‌کنند و اسرائیل هر روز از مفاد پیمان سه دهه گذشته خود در «اسلو» عدول می‌کند و سرزمین‌های بیشتری را در دل نوار غزه غصب می‌کند. از منظر عدالت توزیعی، برقراری این آسایش و شهرک‌سازی‌ها به قیمت نقض حقوق ساکنان غزه صورت گرفته، در نتیجه استفاده از ابزار ترور با هدف توزیع عدالت توجیه‌پذیر است.

آنچه قضاوت را در مورد حمله حماس دشوار می‌کند، تشخیص قریب‌الوقوع بودن یک فاجعه اخلاقی و انسانی است. در توجیه حملات وحشیانه بریتانیا به آلمان در جنگ جهانی دوم از همین استدلال استفاده می‌شد. ناظران و تحلیلگران تاریخ حملاتی که در سال ۱۹۴۲ به شهر‌های آلمان نازی شد و بسیاری از شهر‌ها را ویران کرد و جدود ۶۰۰ هزار غیرنظامی را کشت و ۸۰۰ هزار نفر را به شدت مجروح کرد با این استدلال توجیه می‌کنند که اگر این اتفاق رخ نمی‌داد، آلمان جنگ را متوقف نمی‌کرد و تسلیم نمی‌شد.

هر چند بعد‌ها مشخص شد که در اوایل سال ۱۹۴۳ برای همه روشن شده بود که آلمان در جنگ پیروز نمی‌شود و همه بمباران‌های تروریستی بعدی فاقد توجیه اخلاقی بوده‌اند. اما از نظر صاحب‌نظران، بمباران‌های سال اول پاسخی به یک وضعیت اضطراری بود که بریتانیا با آن مواجه شده بود.

اما حتی در اینجا هم با سوالات اخلاقی مواجهیم. شاید نسل‌کشی، تبعید یا به بردگی گرفتن یک قوم یک فاجعه اخلاقی بدیهی به نظر برسد که به هر وسیله‌ای باید مانع آن شویم، اما از دست رفتن یکپارچگی سرزمینی و استقلال، حداکثر یک فاجعه سیاسی است. اگر یک حکومت غیرمشروع برچیده شود، یک پیروزی اخلاقی حاصل شده، اما آیا برای رسیدن به آزادی می‌توان کشتن غیرنظامیان دشمنی که برای دفاع از یک نظام غیر مشروع می‌جنگند، را توجیه کرد؟

دیدگاه‌های سختگیرانه‌تر معتقدند همه انواع ظلم، استعمار حکومت خارجی، یا اشغال، هر چند از نظر اخلاقی غیرقابل دفاع باشند، اما به معنی فاجعه اخلاقی نیستند. هر تهدید قریب‌الوقوعی برای «بقا و آزادی یک جامعه سیاسی» واجد شرایط توجیه ترور نیست. با این حال، اگر یک ملت کامل در معرض نابودی قرار گیرد، یا تلاشی برای «پاکسازی قومی» صورت بگیرد، در این صورت با یک فاجعه اخلاقی واقعی مواجه هستیم که تروریسم را به درستی به عنوان روشی برای مبارزه با چنین سرنوشتی، توجیه می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − 7 =